https://srmshq.ir/pj6fv7
شیوع کرونا، محدودیتهای ارتباطی ناشی از آن، سوگوار شدن تعداد زیادی از افراد و حزن و یأسی که بر جوامع بهویژه جامعۀ ما حاکم شده، طبیعتاً هنرمندان را هم مانند سایر اقشار جامعه به انزوا کشانده و بر روح و روان آنها نیز تأثیر داشته است. از طرف دیگر، هنرمندان همواره روایتگر و متأثر از وضعیت اجتماعی جاری در جامعۀ خود هستند. بسیاری از ارزشمندترین آثار هنری و ادبی در زمان انزوا و پریشانیهای اجتماعی خلق شدهاند؛ دو نمونه از معروفترین نمایشنامههای شکسپیر، «پادشاه لیر» و «مکبث»، در دوران بیماری طاعون در اروپا نوشته شدهاند.
با نسرین یعقوبی، دکترای فلسفه هنر، در مورد اینکه تنهایی و فاصله گرفتن از دیگران از ابتدای شیوع کرونا چقدر بر هنرمندان و آثار آنها در عرصههای مختلف هنرهای تجسمی اثر گذاشته است، گفتوگو کردیم. نسرین یعقوبی، دارای مدرک کارشناس ارشد ارتباط تصویری و دکترای فلسفه هنر است؛ ۱۴ سال سابقۀ تدریس دروس هنر در دانشگاه را دارد و مقالاتی در زمینۀ هنر و فلسفه هنر به رشتۀ تحریر درآورده است. یعقوبی در عرصۀ معرفی و شناخت نمادها و نقوش هنرهای سنتی استان کرمان فعالیت دارد و کتابی با عنوان «مس قلمهای کرمان» را تألیف کرده است. او معتقد است خلق یک اثر هنری، بهنوعی یافتن مخاطبی برای گفتوگوی بی مددِ کلمه است که حصار تنهایی را در هم میشکند و هنرمند هرقدر هم که منزوی و محزون باشد، تنها با کنش هنرمندانهاش، از تنهایی گریخته است. گفتوگو با نسرین یعقوبی را در ادامه میخوانید.
از دیرباز بسیاری از ارزشمندترین آثار هنری و ادبی در زمان انزوا و پریشانیهای اجتماعی خلق شدهاند؛ کمی در مورد سابقۀ پرداختن به «تنهایی» و سوژه شدن تنهایی برای خلق اثر توسط هنرمندان بگویید. تاکنون چه هنرمندانی بهطور خاص به «تنهایی» پرداختهاند یا متأثر از آن، خلقِ اثر کردهاند؟
برای شروع، بهتر است ابتدا کمی عمیقتر به مفهوم تنهایی فکر کنیم و ببینیم احساس تنهایی بهطور کلی نشأتگرفته از چه تعابیری است؟ با جستوجو در فرهنگهای لغات در باب واژۀ تنهایی، کلماتی چون انزوا، انفراد، گوشهنشینی، تجرد و خلوت بهعنوان مترادف به دست میآید؛ اما آیا تنهایی محدود به همین معانی است؟ بهطور کلی احساس تنهایی با تولد انسان در زمین زاده شده و پرداختن به این مفهوم، از روزگار کهن بهعنوان تجربهای فراگیر مورد تفکر و بررسی بسیاری از متفکران، جامعهشناسان، روانشناسان و فلاسفه قرار گرفته است. درواقع تنهایی یک حس است و اساساً با تفرد و بدونِ دیگران بودن، تمایز دارد. تنهایی را میتوان یک نوع گوشهگیری از اجتماع قلمداد کرد که در پی برآورده نشدن نیازمان به برقراری ارتباط با دیگران شکل میگیرد؛ گاهی خودخواسته و گاهی در پیِ جبر روزگار. همچنین باید توجه داشت تنهایی با خلوت گزیدن هم تفاوت دارد. گاهی این دو مفهوم با هم خلط میشوند که اشتباه است. در معنای ساده، تنهایی را بیشتر بهعنوان یک احساسِ ناخوشایند تلقی میکنند که حاصل روی دادن کنشی است که منجر به احساس تنهایی در فرد میشود، حال آنکه خلوت، تجربۀ حسیِ خوشایند است که انتخابی خودخواسته و بهزعم من، شریف و خواستنی است. گاهی تنهایی و تنها ماندن بهرغم تمام لحظههای کِشدارش میتواند سببساز رویکردی جدید در نوع نگرش و زیست آدمی باشد و سبب تجاربی ناب در حیات انسان شود. البته نباید فراموش کنیم آدمی ذاتاً موجودی اجتماعی محسوب میشود و گریز از تنهاییِ مُدام، پیکاری همیشگی در زندگی ما بوده و هست. توصیههای روانشناسانه نیز همواره اثرات منفی تنهایی مداوم را در زندگی بشر گوشزد میکند و توصیههای فراوان به برقراری ارتباط دوستانه با دیگران دارد.
اما برگردیم به سؤال شما و جایگاه مفهوم تنهایی در جریان حضور هنرمند در هستی و خلق آثار هنری. شاید پردلیل باشد هنگامی که به دنبال نقطۀ آغاز ظهور این حس در عالم هنر و مشخصاً در هنرهای تجسمی و ترسیمی مثل نقاشی هستیم، سراغ آثار بهجا مانده از انسانهای غارنشین برویم. تجسم خلق این آثار که نمونههای آن در غارهای نقاط مختلف جهان با نقوش متفاوت، موجود است، شروعی مطلوب برای آغاز تاریخ تنهایی در هنر است. اگر بخواهم به نقطۀ آغازین این تجربه در هر اثر هنری اشاره کنم، ذهن خلاق هنرمند را مثال میزنم به وقتی که زایش ایده در ذهنش شکل میگیرد؛ به اولین تجسم اثر پیش از خلق که تنها در زیر پلکهای هنرمند نقش میبندد که این تجربه، احساسی مجرد و تنهاست؛ این تفکر بازتاب ایده در ذهن هنرمند است که پس از او به دیگران ساطع میشود. هر اثر هنری همچون آدمی در ابتدا به «تنهایی» ملبوس است و بیشتر حاصل خلوت هنرمند است و در مرحلۀ بعد در جمع ظهور پیدا میکند؛ اما در مورد آثاری که خود، مفهوم تنهایی را به دوش میکشند و دلیل خلقشان تنها و تنها، پرداختن به تجربۀ احساس تنهایی است، بهزعم من، هنرمند بدون درک مدام مفهوم تنهایی و احساس درونی آن نمیتواند خالق اثری با این وصف باشد. در برشمردن آثار هنری با موضوع تنهایی در حوزۀ هنرهای تجسمی، اگر بخواهم به ذکر نمونههایی اکتفا کنم، آثار «ادوارد هوپر» یکی از آنهاست؛ او در بسیاری از آثارش تلاش کرده احساس تنهایی که دامان انسان مدرن را گرفته، نشان دهد؛ انسانی که با وجود میل به گفتوگو و علاقه به داشتن همنشین، نهایتاً تحمیل ناخواستۀ انزوا را پذیرفته و درون خلوت خویش سکنی گزیده است. نگاههایی ساکت و مات گاهی به زیر افکنده، گاهی به دوردست خیره مانده که برای همگان تجربههایی فراگیر است، به وقت تنهایی! با حذف خودخواستۀ موجودات زنده توسط هنرمند و اغراق به مصاحبت بیقضاوت اجسامی که هیچگاه حرف نمیزنند.
نمونۀ دیگر، تابلوی «جیغ» اثر «ادوارد مونک» است؛ این نقاشی به نوعی میتواند بازتاب مفهوم تنهایی و تحمیل یکبارۀ فشارها و احساسهای متفاوتی باشد که متأثر از حالات روحی تجربه میشود و تنهایی یکی از آنهاست. نکتۀ مهم آن است که برخلاف منفرد بودن سوژه در آثار «هوپر» و فقدان موجودات زنده جز سوژۀ اصلی، در پسزمینۀ اثر «مونک»، دو انسان دیگر مشاهده میشوند که در لحظۀ به تصویر کشیدن پراضطراب سوژۀ اصلی «جیغ»، عاری از درک احساس تنهاییاند و آرام گام برمیدارند. باید توجه داشت این ایده و تفرد سوژه در کادر نقاشی و عدم نگاه مستقیم به بیننده، میتواند برای هنرمند نقاش، تجربهای برای به تصویر کشیدن احساس تنهایی باشد؛ با این وصف شاید در یک نگاه کلی بتوانیم ردپای پرداختن به این مفهوم را در سایر آثار هنری جستوجو کنیم. درواقع توانایی و استعداد هنرمند در نشان دادن حسها میتواند منجر به درک آسان اثر و تزریق آن در وجود مخاطب شود؛ برای مثال، در یک نمایشگاه نقاشی، احساسات تجسمیافتۀ هنرمند در اثر چنان میتواند در وجود مخاطب رخنه کند که او را منقلب کرده و به تشویق فراخواند. اگر خالق یک اثر بهراستی هنرمند باشد، روح مخاطب را عاشقانه مینوازد...
عکاس
https://srmshq.ir/4qpgh8
هر بار که میخواهم از عکاسی بنویسم، پر از شوق و تناقضم و اولین چیزی که به ذهنم میرسد این است که عکاسی برایم فریاد بوده؛ فریادی برای دیدن؛ اینکه ببینم و ببینید. دوربینم را برداشتهام و تنهاییام را فریاد زدهام که مردم اینجا را ببینید، این زیبایی، این زشتی، این خوبی، این بدی؛ دیدهاند یا ندیدهاند، من حرفم را گفتهام و این راضیام کرده. این بار میخواهم از تنهایی بگویم، از هنر و تنهایی و رابطهشان یا تأثیر گرفتن این دو مقوله از یکدیگر. من همیشه حرفم را با عکسهایم گفتم، برای همین بهتر دیدم از تجربۀ عکاسیهایم بگویم. روزها کارم پرسه در خیابان و عکاسی بوده و هر روز ساعتها نشستم و نگاه کردم شتاب زندگی را. برای منِ عکاس، این دیدنها خود زندگی بوده. همیشه لحظۀ تنهایی من با صدها زندگی پر شده، این تضادها و تناقضها همیشه با من بوده، آن هم در زمانهای که شتاب و سرعت، جزئی جداییناپذیر از زندگی شده و همه دائم در حال دویدن هستیم؛ طوری که انگار از زندگی جا میمانیم و باز با شتاب بیشتری میرویم و میرویم؛ این را بارها در پرسههای عکاسیام در خیابان دیدهام. من در این لحظات تنها هستم و تنها میبینم. من از جمعی انسانِ تنها عکاسی میکنم که هرکدام در تنهایی خود شتابان میروند. بارها این افکار و مفاهیمی مثل سرعت، عبور، لحظه و صدها واژۀ دیگر از ذهنم عبور کردهاند و دنبال مابهازای تصویریشان بودهام تا با عکسم به مخاطب نشان بدهم. اصلاً هنر برای همین است. هنرمند در افکار و ذهنش، ایدهای را میپروراند و این آبژه را در ظرف جامعه میریزد و به سوژه تبدیل میکند. هنرمند در تنهاییاش ایده میسازد اما ایدهاش در جمع و جامعه شکل میگیرد. این تضادها همیشه در بیان هنر بوده، حداقل برای من بهعنوان یک عکاس چنین بوده و خیلی از هنرها همینگونهاند؛ ابتدا در پسِ ذهن هنرمند جرقهای زده شده و سپس در جامعه شعلهور شده است. من بهعنوان یک عکاس مستند اجتماعی، دوست دارم در جامعه باشم و بیشتر عکسهایم متأثر از جامعه است. در طول سالهای عکاسیام همیشه همینطور بوده و هزاران عکسِ نگرفته هنوز برایم وجود دارد و این من را به جلو برده و میبرد.
پاندمی کرونا که آمد، مثل همۀ اتفاقاتی که من را به عکاسی ترغیب میکرد، برایم خاص و بکر بود؛ آن را مثل همۀ سوژههایم نگاه کردم و تصور میکردم که تمام میشود؛ هرچند که هیچ اتفاق و سوژهای در ذهن یک عکاس و هنرمند تمام نمیشود و همیشه راه برای ادامه باز است. با همۀ اینها تصور میکردم کرونا زود تمام میشود و خوشحال بودم از اینکه این پدیدۀ خاص قرن بیستویکم را از نگاه خودم به تصویر کشیدم و تجربۀ تازهای به دست آوردم؛ اما هر چه زمان جلوتر رفت، این تصورم از بین رفت و کرونا ماند و ماند و هر روز بیشتر و بیشتر به همۀ ابعاد زندگی ما رسوخ کرد. دیگر اینگونه نبود که من حضور یک ویروس ناشناخته را عکاسی کنم؛ هر روز جنبۀ تازهای از پیامدهای آن را میدیدم. یادم هست آن روزها تمام دغدغهام نشان دادن تبعات حضور این ویروس بر جنبههای مختلف زندگی بود. هر جای زندگیمان را نگاه میکردیم تأثیرش را میدیدیم و هنرمندان زیادی به جنبههای مختلف آن پرداختند. من هم دائماً ذهنم مشغول بود و دنبال نگاهی متفاوت بودم و ذهن عکاسم دائم وسوسهام میکرد؛ اما از طرف دیگر، من هم انسانم و مناسبات زندگیام مثل همه بر هم خورده بود. تنهاییِ ناخواسته، گریبان من را هم مثل همۀ مردم گرفته بود. دو راه بیشتر نداشتم، یا مثل خیلیهای دیگر اجازه دهم شرایط بر من غلبه کند و مرا به انزوا ببرد یا خود را با شرایط وفق بدهم و از آن پلی برای عبور بسازم. روزهای ابتدایی کرونا، روزهای ناامیدی بود و خیلیها حتی هنرمندان هم منزوی شدند و نتوانستند از این شرایط برای هنرشان بهره ببرند. هرچند هنر میتواند در این شرایط راهگشا باشد و اصلاً به اعتقاد من، در همین بحرانهاست که هنر شکل خلاقانهای به خود میگیرد و این بحرانها به شکوفایی هنرمند و خلاقیت او کمک میکنند. نمیخواهم از هنرهای دیگر بگویم که اگر بخواهم از ادبیات، شعر و سینما بگویم، مثنوی هفتاد من میشود؛ من عکاسم و میخواهم از عکاسی بگویم از تجربۀ زیستۀ خودم در این مدت که برایم پر از درس زندگی بود. من اگر هنرمندم و داعیۀ هنر دارم باید از این پدیده قرن بیستویکم برای هنر بهره میبردم و همین فکر من را به جلو برد. از یک جایی انگار کرونا موتور محرکی برایم شده بود و روزها در خیابان دنبال کنکاش بودم، عکس میگرفتم و عکس میگرفتم. کرونا نهتنها من را خانهنشین نکرد، بلکه بیش از گذشته درگیر کار شدم؛ هرچند دیدن خیلی صحنهها و اتفاقات برایم سخت و برخی تجربهها برایم جذاب بود؛ اما مشتاقانه میرفتم. اغلب مردم خانهنشین شده بودند و فاصلۀ فیزیکی، آنها را از هم دور کرده بود. در آن روزها، عکاسی من را به شهر کشاند، دیدن شهری که گاه و بیگاه از آن نالیدهام، در فضای سکوت حس تازهای برایم داشت. ایستادن وسط خیابانهای خالی و عکاسی از سکوت و تنهایی خیابان با ترس و هیجان همراه بود؛ از شور و هیجان خیابان خبری نبود. خیابانی که یک لحظه از جریان نمیافتاد، روزهای زیادی ساکت بود و من در محاصرۀ ساختمانها تنهای تنها بودم؛ این مواجهام با تنهایی در شهر برایم تازه بود و با خودم میگفتم این همه انسانی که روزها لحظهای از تکاپو نمیایستادند کجایند؟ پیش از کرونا، تصورش سخت و غیرواقعی بود، مثل فیلمهای سینمایی که دیده بودیم و صحنههای هجوم یک بیماری را به تصویر میکشیدند، ولی مابهازای واقعی برایش نداشتیم؛ اما این بار جلوی چشممان بود. «در خانه بمانید»، خیلیها را در خانه نگه داشته بود و من از شهر خالی به خانهها رسیدم و «در خانه ماندگان»، عنوان گزارش دیگرم برای نشان دادن مردم در خانهها شد. بالکن خانه، راه ارتباطیام با خانوادههایی شد که تنها یا در کنار هم جلوی دوربینم ایستادند و من، قابی هرچند ساده اما پر از حرف را ثبت کردم؛ انسانهایی که دچار تنهایی ناخواسته و مجبور به خانهنشینی شده بودند.
https://srmshq.ir/6z37fv
در جنوبشرقی شهر کرمان، نرسیده به باغملی، باغموزۀ مصفایی قرار دارد که بیش از ۱۲۰۰ اثر نفیس، مجسمههای برنزی، گچی، مرمری و چوبی، تابلوهای موزاییک و سنگ، نقاشیهای سیاهقلم، رنگروغن و آبرنگ از استادان علیاکبر صنعتی، سهراب سپهری، کمالالملک، محمد حیدریان، ژازه طباطبایی، رسام ارژنگی، پرویز تناولی و هنرمندان معاصر خارجی چون آگوست رودن، هنری مور، امیل نولده و واسیلی کاندینسکی را در خود جای داده است.
بنای این موزه به دلیل قدمت زیاد (بیش از ۸۰ سال) و وقوع چند زمینلرزه و همچنین مجاورت با خیابان اصلی که محل عبور و مرور فراوانی است، فرسوده شده و نیاز به مرمت دارد. پوشینۀ دیوارها باید تعویض شود؛ تهویه، نور، حتی قاب تابلوها نیاز به بهروزرسانی دارند. البته بنا به گفتۀ «میثم ثمرخی»، مدیر «موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان»، بسیاری از این کارها انجام شده است؛ مرمت سقف گالری اول که مشکل نشست داشته، آغاز شده و تا پایان مهرماه به اتمام میرسد و در حال حاضر، گالری فاز یک در حال بهروزرسانی است. بعد از افتتاح فاز اول که به صورت دائمی است، مرمت فاز دوم آغاز خواهد شد.
قرار بر این بود که همۀ کارهای مربوط به مرمت موزه سریعتر انجام شود و بعد از یک تعطیلی چندماهه، گالری فاز یک به بهرهبرداری برسد؛ اما با ورود ۱۲۱ اثر نفیس از هنرمندان دهههای ۲۰ و ۳۰، قبل از مرمت کامل گالری و در تاریخ دهم شهریورماه امسال، از این آثار در فاز دوم گالری رونمایی شد. به گفتۀ ثمرخی، مدیر موزۀ صنعتی، گنجینۀ موزۀ صنعتی سالها تقویت نشده بود و این آثار با پیگیری مداوم به کرمان آمدند؛ به همین دلیل به محض ورود این گنجینۀ ارزشمند از آثار هنرمندان نقاشی و مجسمه به کرمان، با وجود تمام نشدن عملیات مرمت موزه، رونمایی از آثار انجام شد. اهدای ۱۲۱ اثر به موزۀ هنرهای معاصر کرمان، بنا به خواست مرحومه «منیژه میرعمادی» بود که خود هنرمندی کرمانیالاصل و همسر دکتر جمشید ناصری بودند. مدیرکل دفتر هنرهای تجسمی ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی در آیین رونمایی از این آثار، دربارۀ ۱۲۱ اثر اهدایی گفت: «مرحومه منیژه میرعمادی و همسرشان دکتر جمشید ناصری با اهدای ۶۹۶ اثر ارزشمند تاریخ هنر ایران در حق فرهنگ و هنر کشور لطف کردند.» هادی مظفری در روز رونمایی از این آثار، افزود: «نخستین مجموعۀ این آثار با عنوان «ارمغان»، سال گذشته به موزۀ هنرهای معاصر تهران اهدا شد و بخش دوم آثار که بعد از آثار اهدایی به موزۀ تهران، ارزشمندترین این آثار به لحاظ مادی و معنوی است، تقدیم موزۀ کرمان میشود.»
«موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان» به کتابخانۀ تخصصی هنر آراسته است که در آن آرامگاه «علیاکبر صنعتی»، بنیانگذار موزه قرار دارد. همچنین فروشگاه صنایعدستی و کافه کتاب در این بخش از موزه قرار گرفته است؛ اما با وجود برپایی نمایشگاههای منحصر به فرد در موزه، تعدادی از کرمانیها از موزه صنعتی با آثار ارزشمند و بنا و سردر زیبای آن در مرکز شهرشان بیخبرند.
چرا مخاطبان «موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان» اندک هستند؟ البته باید این واقعیت را پذیرفت که کسانی که در این شرایط دشوار اقتصادی، دغدغۀ فرهنگ و هنر را داشته باشند، اندک هستند. در شرایطی که بسیاری از افراد، خرید یک قرص نان را به پرداخت هزینۀ بلیت موزه ترجیح میدهند، طبیعی است که هنر به حاشیه رانده شود؛ در نتیجه، استقبال و انگیزه برای ارائۀ اثر هنری کم میشود؛ اما نباید نقش تبلیغات را در جذب مخاطب نادیده بگیریم. بایستی تمام تلاشمان را بر جذب مخاطب معطوف کنیم. باید جاذبههای موزه را به اطلاع مردم برسانیم تا به سمت آن گرایش پیدا کنند. میتوان با توزیع بروشور و تراکت تبلیغاتی در هتلها و مکانهای اقامتی در میان مسافران داخلی و خارجی، آنها را با این موزۀ زیبا آشنا کنیم. ادارهکل فرهنگ و ارشاد اسلامی که متولی موزه است و ادارهکل میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری کرمان بایستی برای شناساندن آثار فرهنگی و بومی شهر اهتمام بیشتری داشته باشند. صداوسیمای استان در طول این سالها چقدر تلاش کرده فضاهای فرهنگی و هنری شهر کرمان را از طریق تریبون و بودجهای که در اختیار دارد، بشناساند؟ رسانههای مختلف میتوانند آثار هنری فاخر و منحصر به فرد موزه را به مردم معرفی کنند. شهرداری با داشتن بیلبوردهای محیطی میتواند نقش مؤثری در آشنایی مردم با موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان داشته باشد. میتوان بهواسطۀ فعالیتهای دیگر مثل رونمایی کتاب و آلبوم موسیقی و تعامل با سایر هنرها، مخاطب بیشتری را جذب کرد. چنانچه در طی همین سالها، حضور «علیرضا قربانی»، خوانندۀ برجستۀ کشور به بهانۀ رونمایی از آلبومش در موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان، موجب آشنایی تعداد زیادی از هنردوستان و اهالی موسیقی با آثار و جایگاه موزه شد. حضور سینماگران مشهور در روز جشن سینما نیز باعث پویایی و آشنایی عامۀ مردم با موزۀ هنرهای معاصر صنعتی کرمان شد؛ اما هنوز هزار جهد لازم است تا این میراث گرانبها از صدف باارزش خویش به تماشا درآید.